چهارشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۶

عبدالقادر بلوچ

سخنگوی قوه‌ی قضائیه فرموده‌اند ابراهیم لطف‌اللهی دانشجوی سنندجی خود را در سلول حلق آویز کرده. اگر یک لات بی سر و پا این حرف را می‌زد آدم باور نمی‌کرد. سخنگوی قوه‌ی قضائیه آنهم در یک حکومت اسلامی از من و شما که نترسد از خدا می‌ترسد. لابد این دانشجو خودش را حلق آویز کرده. از دانشجو جماعت هر چه بگویی بر می‌آید. مخصوصاً که کرد هم باشد.
احتمالاً داشته توی سلولش قدم می‌زده چشمش می‌افتد به یکی از این نردبانهای تاشو. آنرا وسط سلول باز می‌کند می‌رود بالا از وسط شال کردیش یک قلاب در می‌آورد آنرا پیچ می‌کند به سقف. بعد می‌آید پایین توی کمد سلول می‌گردد یک طناب ساخت ژاپن پیدا می‌کند. آنرا دور حلقه محکم می‌بندد. ار آنجا به بعد یک صندلی لازم بوده که توی سلول پیدا نمی‌کند. مجبور می‌شود مبل را بکشد آن وسط. یکی دو بار خودش را آویزان می‌کند ولی هر چه لگد می‌زند مبل نمی‌افتد. می‌آید پایین. ربی یشرح لی صدری را می‌خواند. کمی قدم می‌زند و بعد خنده‌اش می‌گیرد. مبل را می‌گذارد سر جایش همان نردبان را می‌آورد. یک لگد که می‌زند نردبان آلمینیومی گرمبی می‌افتد زمین. مسئولین و نگهبانان فکر می‌کنند زلزله شده. مشغول خواندن نماز خوف می‌شوند. یکی از آنها همینطوری از روی عطوفت اسلامی می‌گوید بروم ببینم این بنده خدا نماز خوفش را خوانده یا نه، که می‌بیند کار از خوف گذشته.
با اینکه همه‌ی اینها منطقی به نظر می‌رسد اما لعنت به این شیطان. وسوسه می‌کند که آدم بپرسد خوب قوه‌‌ی قضائیه که مرده شور و گور کن نیست چرا جسد را به خانواده‌ی مرحوم نداده و خودشان شبانه دفنش کرده‌اند؟
Bookmark and Share

هیچ نظری موجود نیست: