شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۷

خلاصه‌ای از قفس در قفس، خاطرات جواد علی زاده از بند 209(زندان اوین): «تجزیه طلبا، وطن فروشا، پیاده شین!»

قفس در قفس
خاطرات جواد علی زاده از بند 209(زندان اوین)

دانلود متن کامل "قفس در قفس" خاطرات جواد علی زاده از بند 209(زندان اوین)، بخش اول و دوم (PDF230kb )

تقدیم به:
آنانی که هنوز فردای انسانی را مارش می روند

و به ملت کرد

بخش نخست
«تجزیه طلبا، وطنفروشا، پیاده شین!»
ماموران وزارت اطلاعات با ادای این کلمات ما را از داخل تاکسی در خیابان کارگر شمالی با خشونت و توهین پایین کشیدند و به ساختمانی در خیابان جمهوری بردند. ... در این روز، ما از تریبون مراسم روز دانشجو، در دانشگاه تهران، در مورد حقوق اقلیت های ملی ایران و محکومیت نقض حقوق بشر در استان های کردنشین صحبت کرده بودیم. از میان ما، فقط من غیر کرد بودم،...
...
سعی کردم از روی صداها افراد را شناسایی کنم. بجز دوستانی که با هم دستگیر شده بودیم سایر بچه ها را نشناختم. از حدود پانزده نفری که آنجا بودیم دونفر، دختر بودند. یکی از آنها که لهجه شهرستانی داشت مدام گریه می کرد و گاهاً در همان حال با بازجوی مرد حدود پنجاه ساله از نگرانی خود در مورد خانواده اش حرف می زد. گریه های آن دختر مرا به فکر فرو برده بود. ناگهان سنگینی دستی را بر پشتم حس کردم. فردی، سرش را نزدیک گوشم آورده بود.
- (با صدای آرام) اسمت چیه؟
- جواد
- (با عصبانیت)اسم کاملت چیه الاغ؟
- جواد علی زاده
- کجایی هستی؟
- شمالی. حالم اصلا خوب نیس. سرم خیلی درد می کنه. احساس تهوع دارم.
- خوب می شی. چرا تجمع غیرقانونی راه انداختی؟
- برام قرص مسکن بیارین. به سوالا پاسخ می دم.
- (از همکارش می خواهد که قرص و آب برایم بیاورد) خوب، نگفتی چرا اون تجمع غیر قانونی رو راه انداختی! مث اینکه خیلی گنده لاتی!
- تجمع ما غیرفانونی نبود. من اونو راه ننداختم.
- (با عصبانیت) شما مجور گرفته بودین؟
- به گرفتن مجوز نیاز نداشت.
- یعنی مملکت بی صحابه؟ هر کی هرگه ای دلش خواست می تونه بخوره؟
- دانشگاه خانه دانشجوس. ما در اونجا از حقوق بشر و مدارا حرف زدیم.
- تو چیکاره این مملکتی عوضی؟ اصلا تو چرا خودتو با اون تجزیه طلبای خائن قاطی کردی؟
- من از حقوق بشر دفاع می کنم. ملت کرد هم مثل هر ملت دیگه حقوقی داره.
- (با مشت ضربه ای به گردنم زد) این فضولی ها بهت نیومده. گه اضافی نخور. بیا این خودکار رو بگیر و به اتهامت پاسخ بده.
- با چشم بند که جایی رو نمی بینم.
- اونو کمی بده بالا. اطرافت رو نگاه نمی کنی.

دانلود "قفس در قفس" خاطرات جواد علی زاده از بند 209(زندان اوین) - بخش اول و دوم (PDF230kb )
Bookmark and Share

هیچ نظری موجود نیست: